قطره باران

برای درج و روایت مطالب ادبی

قطره باران

برای درج و روایت مطالب ادبی

شعر های شما

ماندی و من ماندنت را عشق معنا کرده ام
خانه ای از ارزوهایم مهیا کرده ام
بود در چشمان من دنیا بسان قطره ای
اما من این قطره را با عشق دریا کرده ام
در سحرگاهان تو را در قاب عکس یک خیال
دیدم و با دیدن تو خویش بینا کرده ام
راز عشقت را نگاه بی زبانت فاش کرد
من همان چشمان عاشق را تمنا کرده ام
در عبور از کوچه ها از کوی من خواهی گذشت
کوچه عشق را بنگر چه زیبا کرده ام
        

                                                         ستاره

حسنک کجایی

گاو ماما می کرد / گوسفند بع بع می کرد / سگ واق واق می کرد / و همه با هم فریاد می زدند :

حسنک کجایی....... /شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود . / حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید . / او به شهر رفته و در آن جا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند./ او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات ٬ جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. / موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست ٬ چون او به موهای خود گلت می زند . / دیروز که حسنک با کبری چت می کرد٬ کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. / کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند٬ چون او با پتروس چت می کرد . / پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد . / پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. / او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند./ پتروس در حال چت کردن غرق شد. / برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود./اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. / ریز علی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت. / ریز علی سردشبود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد./ ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله نداشت. / قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. / کبری و مسافران مردند٬اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. /خانه مثل همیشه سوت و کور بود . / الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی٬ مهمان ناخوانده ندارد . او حتی مهمان خوانده هم ندارد٬ او حوصله ی مهمان ندارد. / او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند . / او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد . / او کلاس بالایی دارد. او فامیل های پولداری دارد. / او آخرین بار که گوشت قرمز خرید ٬چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گله ندارد ./چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد . / به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد .   

پاسخگویی تلفنی شاعرانه

قابل توجه کسانی که در ایام نوروز می خواهند خانه نباشند خانه نباشند! لابد برای شما هم پیش آمده است که به دوستی زنگ بزنید و از آ» طرف سیم٬ پیام گیر یا پاسخ گوی اتو ماتیک برای تان یک قطعه موسیقی بنوازد یا شعری زمزمه کند .بین ایرانیان با ذوق هستند کسانی کهبه جای دو کلمه ی خشک و خالی ٬عدم حضور خود را با کلام منظوم در تلفن اعلام می کنند .یکی از همین جماعت از دوست خود که شاعری طناز (طنز پرداز ) است ٬ درخواست کرده بود برایش یک دو بیتی بسازد تا روی دستگاه پیام گیر ضبط کند. ایشان هم ساخته بود :

شرمنده از آنم که نباشم به سرایم             تا با تو سلامی و علیکی بنمایم

گر لطف کنی نمره و پیغام گذاری                پاسخ دهم ای دوست به محضی که بیایم

اما کار به همین جا خاتمه پیدا نکرد . درخواست دوست٬ راهنمای ذهن شاعر شد تا سری به شعرای پیشین بزند و بیندیشد که اگر حافظ و خیام و فردوسی و دیگران نیز در عصر Answering  Machine زندگی می کردند چه کلامی روی دستگاه پیام گیر تلفنشان می گذاشتند. فرضیات زیر٬ماحصل این مراجعه است که شاید به درد شما هم بخورد به خصوص آن هایی که در ایام نوروز می خواهند خیلی با احترام و ادب از پذیرفتن مهمان قسر در بروند.

در منزل حافظ

رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور          تا مگر بینم رخ جانانه ی خـــــود غم مخور

بشنوی پاسخ ز حافظ گــــــــر که بگذاری پیام          آن زمان کو باز گردد خانه ی خود غم مخور

در منزل سعدی :

از آوای دل انگیز تو مستم                نباشم خانه و شرمنده هستم

به پیغام تو خواهم داد پاسخ            فلک گر فرصتی دادی به دستم

در منزل خیام

این چرخ فلک عمر مرا داد به باد             ممنون توام که کرده ای از ما یاد

رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش           آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد

در منزل فردوسی

نمی باشم امروز اندر سرای                که رسم ادب را بیارم به جای

به پیغامت ای دوست گویم جواب        چو فردا بر آید بلند آفتاب

در منزل مولانا

بهر سماع از خانه ام رفتم برون رقصان شوم       شوری برانگیزم به پا خندان شوم شادان شوم

برگو به من پیغام خود هم نمره و هم نام خود     فردا تو را پاسخ دهم جان تو را قربان شوم

در منزل منوچهری دامغانی

از شرم به رنگ باده باشد رویم           در خانه نباشم که سلامی گویم

بگذاری اگر پیام پاسخ دهمت            زان پیش که همچو برف گردد مویم

در منزل باباطاهرعریان

تیلیفون کرده ای جانم فدایت            الهی مو به قربون صدایت

چو از صحرا بیایوم نازنینوم              فرستم پاسخی از دل برایت

                                                                             افرا جهانبخش