قطره باران

برای درج و روایت مطالب ادبی

قطره باران

برای درج و روایت مطالب ادبی

موسیقی و ادبیات

تازگی ها خواننده هایی اشعار فردوسی وحافظ و مولانا را به شیو ه ای جــــــدید اجرا کرده اند . نمی دانم آیا تلفیق رپ و کلاسیک می تواند هنرمندانه باشد یا این فقط به خاطر کسب شهرت برای عده ای است که شاید از راه های دیگر نمی توانند شهرت کسب کنند . لطفا نظر خود را در این مورد برایم بفرستید .

اول سلام..
یه تاریخچه از رپ(اگه قراره در مورده رپ نظری بدیم بهتره اینارو هم بدونیم)
رپ فرهنگ کوچه و خیابان است که با استفاده از ابزار و آلات بسیار محدود و ابتدائی، توجه افراد را بخود جلب میکند.  نقاشیهای بسیار هنرمندانه و مبتکرانه بر دیوارهای شهر، شعارنویسی با خط مخصوص، رقص های پر تحرک در گوشه خیابان و ترانه خوانی با سبک خاص، همگی اجزایی از فرهنگ رپ هستند. کلام موسیقی رپ با بحر طویل قابل مقایسه است. اما اگر به ریشه ها و ماخذ این موسیقی باز گردیم به غرب آفریقا و سرود های ستایش ساوانا می رسیم. در نیجریه و گامبیا نیز تکخوانهائی وجود دارند که طنزهای اجتماعی را بشکل ترانه و نقالی اجراء میکنند و این بسیار به رپ شبیه است. موسیقی رپ که در دههٔ ۱۹۸۰ میلادی و از میان سیاه پوستان فقیر متولد شد، در واقع یک نوع موسیقی اعتراض‌آمیز خیابانی است.
موسیقی رپ به موضوعاتی از جمله: اختلاف طبقاتی، ریاکاری، دعواهای خیابانی، فرهنگ غالب جهانی و البته بحران‌های سیاسی می‌پردازد و ترانه‌های آن اگرچه قافیه‌هایی ضعیف دارند و در نگاه بسیاری شعر ناب به حساب نمی‌آیند، امّا با همین سادگی و بی پیرایگی خود می‌کوشند معنایی دیگر از زندگی اجتماعی را به ما یادآوری کنند. موسیقی رپ، آن گونه که از در خواستگاهش ایجاد شد، با مفاهیم اجتماعی گره خورده‌است.
پس ما هم میتونیم برای اعتراض از رپ استفاده کنیم.حتی میتونیم بگیم رپ هنره چرا که نه؟وقتی با رپ میتونیم از نظر روحی ارضاء بشیم پس رپم هنره.ولی قرار نیست که اون رو با موسیقی سنتی مقایسه کرد.حتی رپرا از موسیقی و سازهای سنتی توی کاراشون استفاده میکنن اینم دلیلی میتونه باشه که ما می خواهیم رپ فارسی داشته باشیم..رپ رو از جایی دیگه آوردیم حالا با حال و هوای ایرانی گره زدیم.
شاید از ضعف موسیقی سنتی باشه که خیلی از ماها رغبتی برای گوش دادن به موسیقی سنتی نداریم شاید هم  به خاطر شرایط زندگی امروزه که با رپ میتونیم راحت تر ارتباط برقرار کنیم و یه جورایی از نظر روحی تخلیه بشیم. پس اگه از شعرهای شاعرای بزرگ هم استفاده میشه چه بهتر،منی که شعر فلان شاعر رو گوش نکردم  رپ اونو با من آشنا میکنه.

لینک آهنگ رومی(برای بزرگداشت مولانا):
http://rapfa.diinoweb.com/files/Yas%20-%20Solh%20Toei%28Rapfa.com%29.mp3
لینک آهنگ دیده و دلبر(تلفیق رپ و موسیقی سنتی):
http://rap98.org/rapfa.com/hichkas/02.Hich-kas%20-%20Dide%20Va%20Delbar

                                                              نظر یکی از دوستان

 

 

 

   

نظرات 3 + ارسال نظر
من دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:10 ب.ظ

اول سلام..
یه تاریخچه از رپ(اگه قراره در مورده رپ نظری بدیم بهتره اینارو هم بدونیم)
رپ فرهنگ کوچه و خیابان است که با استفاده از ابزار و آلات بسیار محدود و ابتدائی، توجه افراد را بخود جلب میکند. نقاشیهای بسیار هنرمندانه و مبتکرانه بر دیوارهای شهر، شعارنویسی با خط مخصوص، رقص های پر تحرک در گوشه خیابان و ترانه خوانی با سبک خاص، همگی اجزایی از فرهنگ رپ هستند. کلام موسیقی رپ با بحر طویل قابل مقایسه است. اما اگر به ریشه ها و ماخذ این موسیقی باز گردیم به غرب آفریقا و سرود های ستایش ساوانا می رسیم. در نیجریه و گامبیا نیز تکخوانهائی وجود دارند که طنزهای اجتماعی را بشکل ترانه و نقالی اجراء میکنند و این بسیار به رپ شبیه است. موسیقی رپ که در دههٔ ۱۹۸۰ میلادی و از میان سیاه پوستان فقیر متولد شد، در واقع یک نوع موسیقی اعتراض‌آمیز خیابانی است.
موسیقی رپ به موضوعاتی از جمله: اختلاف طبقاتی، ریاکاری، دعواهای خیابانی، فرهنگ غالب جهانی و البته بحران‌های سیاسی می‌پردازد و ترانه‌های آن اگرچه قافیه‌هایی ضعیف دارند و در نگاه بسیاری شعر ناب به حساب نمی‌آیند، امّا با همین سادگی و بی پیرایگی خود می‌کوشند معنایی دیگر از زندگی اجتماعی را به ما یادآوری کنند. موسیقی رپ، آن گونه که از در خواستگاهش ایجاد شد، با مفاهیم اجتماعی گره خورده‌است.
پس ما هم میتونیم برای اعتراض از رپ استفاده کنیم.حتی میتونیم بگیم رپ هنره چرا که نه؟وقتی با رپ میتونیم از نظر روحی ارضاء بشیم پس رپم هنره.ولی قرار نیست که اون رو با موسیقی سنتی مقایسه کرد.حتی رپرا از موسیقی و سازهای سنتی توی کاراشون استفاده میکنن اینم دلیلی میتونه باشه که ما می خواهیم رپ فارسی داشته باشیم..رپ رو از جایی دیگه آوردیم حالا با حال و هوای ایرانی گره زدیم.
شاید از ضعف موسیقی سنتی باشه که خیلی از ماها رغبتی برای گوش دادن به موسیقی سنتی نداریم شاید هم به خاطر شرایط زندگی امروزه که با رپ میتونیم راحت تر ارتباط برقرار کنیم و یه جورایی از نظر روحی تخلیه بشیم. پس اگه از شعرهای شاعرای بزرگ هم استفاده میشه چه بهتر،منی که شعر فلان شاعر رو گوش نکردم رپ اونو با من آشنا میکنه.

لینک آهنگ رومی(برای بزرگداشت مولانا):
http://rapfa.diinoweb.com/files/Yas%20-%20Solh%20Toei%28Rapfa.com%29.mp3
لینک آهنگ دیده و دلبر(تلفیق رپ و موسیقی سنتی):
http://rap98.org/rapfa.com/hichkas/02.Hich-kas%20-%20Dide%20Va%20Delbar%28RapFA.com%29.mp3


اینها نشون میده که رپرای ایران فقط برای فرهنگ و خاک ایران میخونند،اعتراض های به جا که حتی حرفی ازاون ها زده نشد.



سلام دوست عزیز
نوشته ی تو خیلی کمکم کرد به نظر تو می تونیم بگیم رپ بیشتر هنر در خدمت مردم است . چون یکی از ویژگی های هنر این است که مردمی هم باشد و رپ نظر گروهی از مردم را برآورده می کند . خوشحال میشم اگه در این مورد هم لطف کنی و نظرت رو بگی .
به امید دیدن نوشته های تو

بهاره چهارشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:08 ب.ظ

سلام
اگه اون شعرای اصفهانی را به وبلاگتون اضافه کنید مطمئنم همه خوششون می یاد
امید وارم این کارو بکنید و وبلاگتون را جذاب که هست جذابتر کنید .
دوستارتان:بهاره

سلام
پیشنهاد خوبی بود حتما این کار را می کنم .
با تشکر

ستاره سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:09 ب.ظ


در زمانی که قصه ی برف به تابستان است و صداقت گل نایابی است در اینه ی چشمان شقایق ها نیز عاطفه ی غم جاریست به چه کسی باید گفت: با تو خوشبخت ترینم

بس که دیوار دلم کوتاه است هر که از کوچه ی تنهایی من می گذرد به هوای هوسی هم که شده سرکی می کشد و می گذرد

کاش می شد هیچ کس تنها نبود کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سال های سال تنها ماندم شاید این رفتن سزاوارم نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد با شقایق ها گریست کاش می شد یک تبسم افرید

و عشق اولین اتفاق زندگی بشریت ، اغاز انسان است. در این دنیا که بین خنده ها و گریهها فرسنگ ها فاصله است هنوز ساده دلی پیدا می شود که دفترش را بی قافیه سیاه کند. در حصار دلتنگی ها در میان خط های پیچ در پیچ با کاغذی سپید راز دل می گوید که ان هم از جفای روزگار رو به سیاهیست. اما زندگی باید کرد. گرچه می داند که در این عصر دیگر قاصدکی پیدا نمی شود تا سراسر بر نسیم شمال خبر از ناکجاها بیاورد. غنچه دلش را به دیناری حراج می کند. گل ها دیگر رنگی ندارند. به راستی زمین احساسش را فروخته است.... و این بار قربانی این هوس دلی تنهاست از سرزمینی بی نام و نشان. دور از حجره های رنگارنگ. جایی که خورشیدش بی منت طلوع می کند ستاره ها بی طمع چشمک میزنند و گل هایش بدون باج زیبا هستند. جایی که همه جایش آینه باشد تا در آن عشق را تکرار کند تا به ابر، تا به پایان آهنگ نفس هایش....
و آن کودک گرم بازیست و عروسکی دیگر . عروسکی که با خنده هایش می خندد و با هق هقش می میرد و دست هایش را تقدس می داند. و آن کودک گرم بازیست . بی خبر از حال عروسک، نمی داند که عروسک عاشق اوست دلش را گهواره ی عشقی قرار داد و با هر تکان ترسش طغیان می کند. ترس تغییر کابوسهایش. شاید آن روز نزدیک باشد و ساعت شتابان با گام هایی بلند به سوی آن لحظه می دود. لحظه ای که آن کودک از بازی خسته شده هوای پرواز به سرش بزند. عروسک را رها کرد. و به آسمان خیره بماند. و این لحظه ای است که بتی ساخته بود بشکند. دیگر عروسکی دل شکسته را کسی صاحب نیست و اینجا نهایت راهی است که از اول،از لحظه ی آغاز از آن می هراسید.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد